به طور مثال یک بیمار افسرده به طور شایع از سردرد شکایت می‌کند ، علی‌رغم معاینات فراوان ، بیمار ممکن است بگوید که « در حقیقت آن یک درد نیست ، بلکه بیشتر یک احساس غیر قابل تحملی از یک فشار شبیه تسمه ای محکم دور سرش می‌باشد . سر غالباً منطقه شایعی است که برای احساسات حیات مورد هدف می‌باشد .اما ممکن است گاهی درناحیه شکم نیز ایجاد شود … » ( سیمز، ۱۹۹۵ ) .

 

اشنایدر (۱۹۲۰) اهمیت احساسات حیات را در اولویت تشخیص بیماران افسرده و هم ردیف با علائم اولیه در بیماران اسکیزوفرن و هسته اصلی افسردگی دوره ای و خودبخودی عنوان می‌کند .

 

او معتقد است که این احساسات در افسرده ها شایع است . تغییر در احساسات حیات تنها در افسردگی رخ نمی دهد . احساسات عجیبی که یک بیمار اسکیزوفرن درباره بدنش دارد ، در قالب ‌هذیان‌ها به طریق استادانه ای بیان می شود . به طور مثال ممکن است بگوید : « من تبدیل به سنگ شده ام » یا « من احساس افسردگی در ناحیه پستانهایم دارم » « آن یک درد است ، یک غده ، یک سنگینی … من درسرم ابر دارم ، یک احساس از نداشتن چیزی … ( برنز ۱۹۷۱ ) .

 

زـ سایر نشانه ها :

 

شروع بسیار کند در آغاز تفکر و انجام عمل و یا ناتوانی در به عمل در آوردن آن ها ، جزء خصوصیات واکنش تأخیری یک بیمار افسرده تلقی می شود . تمرکز ، پشتکار و تصمیم گیری به سختی انجام می‌گیرد و حتی برخی مواقع این کارها برای اودردناک و غیر ممکن می کند . شخص در خیال ‌پردازی‌ها و تجدید خاطر احساس خود مشکل دارد و ناتوان توصیف می شود . این حالت او نیز به فقدان حافظه و فقدان احساس ، توصیف می شود . اغلب این احساسات ، بیمار را با این باور مواجه می‌سازد که درحال « دیوانه شدن » یا از « دست دادن ذهنش » می‌باشد . یعنی شکلی از خود بیمار پنداری در او ایجاد می شود . فرد افسرده نسبت به درد حساسیت بسیار دارد و تصورات هیپوکندریاک در او شدت می‌یابد .

 

تأخیر در واکنش های جسمانی نیز به همراه اعتقادات خودبیمار پندارانه دریک زن افسرده میانسال ممکن است چنین احساسی را ‌در مورد بدنش تداعی کند که : « من احساسی شبیه احساس تزریق در مطب د ندانپزشکی دارم ، احساس می کنم صورتم بی حس شده است . اما در همان لحظه در تمام بدنم احساس دردناکی به من دست می‌دهد.»

 

اضطراب نیز درکنار افسردگی شایع است و ممکن است بعدها به طور کامل به صورت مبهم و همراه با علائم جسمانی و یا روانی ایجاد شود .

 

۲-۱-۲-۵- طبقه بندی :

 

اگر چه در منابع متفرقه ،‌افسردگی به انواع مختلف درون زاد ،‌برون زاد (ربر، ۱۹۸۵) ، خفیف ، متوسط ، شدید (بک،۱۹۶۱) . افسردگی ساده ، حاد و بهت زده (شاملو،۱۳۸۵) ، افسردگی زود آغاز و دیر آغاز ، اختلالات یک قطبی و دو قطبی (راور ، ۱۹۸۴) . افسردگی نوع طبیعی ، نوروتیک ،‌سایکوتیک و … طبقه بندی شده است ؛ اما یکی از مشهورترین و معتبرترین طبقه بندیها مربوط به چهارمین چاپ راهنمای تشخیص و آماری اختلالات روانی (DSM.IV) [۸] انجمن روانپزشکی آمریکاست که در سال ۱۹۹۶ منتشر شده است . اساس کار برای ایجاد چنین طبقه بندی که از سال ۱۹۵۲ آغاز شده بود ،‌نیاز به جمع‌ آوری اطلاعات آماری بود . اما طبقه بندی اخیر بازتاب بهترین منابع بالینی و پژوهشی قابل وصول و فراهم کردن اسناد منطقی است . کتاب منبع DSM.IV تحت عنوان اختلالات خلقی (که قبلاً اختلالات عاطفی نامیده می شدند) طبقه بندی می‌شوند .

 

طبقه بندی دیگری تحت عنوان «طبقه بندی بین‌المللی اختلالات روانی و رفتاری» [۹](IC-D10) از سوی سازمان بهداشت جهانی (WHO)[10] در سال ۱۹۹۲ به چاپ رسیده است . این طبقه بندی حاصل بررسی های مشترک بین‌المللی و آمیزه ای از فرهنگ‌های مختلف کشورهای آسیایی ،‌از جمله ایران و کشورهای اروپایی و آمریکایی است . از مزیت‌های این طبقه بندی استفاده از یک روش الفبایی ـ عددی است که دقت تشخیصی درمانگر را افزایش می‌دهد . در این نظام نیز نشانه های افسردگی تحت عنوان اختلالات خلقی طبقه بندی می‌شوند.

 

۲-۱-۲-۶- شیوع :

 

آیا باید اینطور فرض کنیم که تجربه افسردگی طبیعی است یا نه ؟

 

پاسخ ‌به این سئوال پیامدهای مهم علمی دارد . اگر افسردگی را غیرطبیعی بدانیم ، این مسئله بدین معنا است که باید کاری در این باره انجام داد . اما اگر افسردگی عادی تلقی شود ممکن است اثراتی درمانی یا شفا دهنده داشته باشد که دخالت دیگران ممکن است فرد را از تجربه ای گرانبها محروم سازد . در این بحثها فرض را بر این می گذاریم که همه افسردگیها لزوماًً غیرطبیعی نیستند و باید ‌ملاک‌هایی برای جداسازی آن ها منظور کنیم ، از جمله اینکه : از لحاظ آماری عادی است و اکثراً روی می‌دهد ،‌در شرایط خاصی عادی و مرسوم است ومناسب تلقی می شود ‌و چیزی که برای گروه اجتماع مطلوب و خوشایند است .

 

‌بنابرین‏ طبیعی بودن افسردگی نیز باید طبق ملاک‌های یاد شده سنجیده شود . (زیموند و دیگران) افسردگی یک بیماری است ، افسردگی مستلزم درمان و یا بستری شدن در آسایشگاه های روانی است ،‌ و در بسیاری از موارد پس از بهبود دوباره عود می‌کند . در حالی که ۸۰% بیماران نسبت به شیوه های درمان موجود واکنش مثبت نشان می‌دهند و درمان می‌شوند ،‌۲۰% باقیمانده از این موهبت محروم می مانند (میچل[۱۱] ، ۱۹۷۱) . نزدیک به ۷۰% از بیماران روانی بستری در بیمارستان های روانی را بیماران افسرده تشکیل می‌دهند .

 

اختلالات خلقی ، ‌خصوصاًً افسردگی یک قطبی ، از شایع ترین اختلالات روانی بزرگسالان است . احتمال ابتلاء ‌به این اختلال در طول عمر برای زنها تقریباً۲۰% و برای مردها ۱۰% است . احتمالاً ابتلاء به اختلال دو قطبی در طول عمر برای مردها تقریباً ۱% است . زنان از مشکلاتی چون پیری ، خشونت جنسی ،‌فقر فزاینده و تبعیض جنسی رنج می‌برند . متأسفانه این موانع ، مقارن با انتظارات بالای جامعه از زنان شده است . لذا ‌به این دلیل است که شیوع افسردگی در بین زنان بیشتر از مردان می‌باشد (رحمتی، ۱۳۷۵). ‌افسردگی‌های شدید و طولانی در زنها تقریباً دو برابر مردهاست ، اما علتش مشخص نیست . ۱۰ تا ۱۵ درصد زنان بالغ ، دست کم یک دوره‌ افسردگی شدید را تجربه می‌کنند . این رقم در مردها ۵ تا ۱۲ درصد تخمین زده شده است . البته تعداد کسانی که از افسردگی های خفیف تر رنج می‌برند بسیار زیادترند و به همین دلیل است که می‌گویند افسردگی برای روان درمانگر مانند سرماخوردگی برای پزشک هاست (پور افکاری،۱۳۸۶).

 

مطالعات انجام شده ‌گروه‌های دانشجویی دامنه بالایی از اختلال افسردگی را نشان می‌دهد. به نظر می‌رسد حدود ۷۸ درصد از دانشجویان دانشگاه ها از بعضی نشانه های افسردگی رنج می‌برند. از این میان شدت علائم ۴۶ درصد از دانشجویان به گونه ای است که آن ها را نیازمند بعضی کمک های تخصصی می‌کند (امینی و همکاران، ۱۳۸۰). همچنین در پژوهش دیگری، میزان شیوع این اختلال در دانشجویان ۵/۱۴ درصد گزارش شده است (ضیایی، معین الغربایی و مالکی نژاد، ۱۳۸۰).

 

۲-۱-۲-۷- نظریه های افسردگی :

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...